توحید مفضل امام صادق (ع)

مجلس اول :شگفتی های آفرینش انسان

توحید مفضل امام صادق (ع)

مجلس اول :شگفتی های آفرینش انسان

کتاب توحید مفضّل، منسوب است به یکی از شاگردان خاصّ امام صادق(ع) به نام "مفضّل بن عمر الجُعفی الکوفی" که از طریق محمد بن سنان نقل شده است. مفضّل چهار جلسه نزد حضرت صادق(ع) شتافت و سخنان او را که به وی املاء می‌فرمود، مکتوب کرد. متن حیرت‌انگیز این کتاب، مورد تأیید علما واقع شده است، از جمله: سید بن طاووس (وفات: 664 هجری) که آن را شگفت‌انگیز خوانده است و همچنین علامه محمدباقر مجلسی (وفات: 1110 هجری) که آن را برای استفاده عامه به فارسی شیوا ترجمه نموده و در برخی موارد، سخنان حضرت را شرح نیز کرده است. مفضل بن عمر از خواص شاگردان امام صادق و امام کاظم(ع) بوده است. طبق آنچه در کتاب الارشاد مفید آمده، حضرت امام رضا(ع) در ضمن حدیثی بر او رحمت فرستاده و تبعیت او از ائمه را ستوده است.

امام صادق علیه‌السلام این حدیث بلند را در چهار روز و چهار نشست، بر مفضل املا فرموده است. شاید بتوان برای هر مجلس عنوانی کلی را بر شمرد.

مجلس اول: درباره شگفتیهای آفرینش انسان

مجلس دوم: درباره شگفتیهای آفرینش حیوان

مجلس سوم: درباره شگفتیهای آفرینش طبیعت

مجلس چهارم: درباره ناملایمات و مصائب
در این تارنما ضمن ارائه فرازهایی از مجلس اول به به شرح علمی هر مبحث پرداخته می شود

  • ۰
  • ۰

ای مفضل! اینک قلب را برایت شرح می دهم:

بدان در برابر روزنه های شش، روزنه هایی نیز در قلب است تا قلب حرارت نگیرد. تا جایی که اگر این روزنه ها ناهماهنگ گردند و ترتیب و تقابل را از دست بدهند نسیم و نفس به دل نمی رسد و آدمی هلاک می گردد. آیا هیچ هوشمند و خردمندی می پندارد که این از سر خود چنین باشد و آیا عقل او سخنش را تصدیق می نماید؟

اگر لنگه دری را ببینی که در آن لولایی است آیا آن را بیهوده می شماری؟ هرگز بلکه در می یابی که سازنده این لنگه، لنگه دیگر را نیز آفریده که با هم جفت شوند و به همراه یکدیگر هدفی را به انجام رسانند و سود بدهند. حیوان نر نیز یکتاست و عقل حکم می کند که برای او جفتی آفریده شود و مؤنثی تا نسل آدمی پایدار ماند.

ننگ و نفرین و مرگ باد بر کسانی که مدعی فلسفه و حکمت اند ولی دیدگان دلهاشان از این آفرینش شگفت کور است و تدبیر و هدفمندی را در کار هستی انکار کردند!

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

مفضل! قدری درباره دندانها بیندیش. برخی تیزند تا غذا را قطع کنند و ببرند و برخی پهنند تا غذا را بسایند و خرد گردانند. خداوند هر دو نوع را به انسان داد؛ زیرا به هر دو نیاز است



شرح در ادامه مطلب

  • بهروز ملایری
  • ۱
  • ۰

باز تأمل کن در اینکه خداوند با حسن تدبیر و حکمت، مو و ناخن را آفرید.

از آنجا که این دو رشد می کنند و بلند می شوند و باید کوتاه گردند، حس ندارند تا انسان به هنگام گرفتن آنها احساس درد نکند. اگر انسان از گرفتن مو و ناخن درد می کشید میان دو محذور قرار می گرفت: یا اینکه هر دو را رها می کرد تا دراز شوند و یا اینکه با دشواری و تحمل درد، آنها را کوتاه می کرد.

مفضل می گوید: به امام علیه‌السلام عرض کردم: چه می شد اگر خداوند آنها را چنان می آفرید که افزوده نگردند تا آدمی به اصلاح و کوتاه کردن نیازمند نباشد؟

امام علیه‌السلام فرمود: خداوند متعال در این کار، نعمتهایی نهاده که آدمی از آنها آگاه نیست تا سپاس گوید. آگاه باش! دردهای بدن با خروج مو از منافذ بدن و با خروج ناخن از سر انگشتان خارج می گردد؛ از این رو به انسان فرمان داده شده که هر هفته با نوره مالیدن و مو تراشیدن و کوتاه کردن ناخنها به این کار اقدام کند. این کار باعث می شود که موی و ناخن با شتاب بیشتری برویند و دردها و بیماریها را سریعتر خارج کنند. اگر شخص چنین نکند، رشد آنها کوتاه و اندک می شود، در نتیجه، دردها در بدن می ماند و بیماریهای مختلف پدید می آید.

نیز از رویش مو در چند جای بدن که وجود آن برای انسان مایه رنج و زیان است جلوگیری شده. اگر مو در دیدگان می رویید آیا آدمی نابینا نمی شد؟ و اگر در دهانش می رویید آیا خوردن و آشامیدن انسان دشوار و بی لذت نمی گشت؟ اگر در کف دست رشد می کرد آیا انسان از لمس درست اشیا و انجام برخی از کارها باز نمی ماند؟ پس نیک بنگر که چگونه در جایی که سود و مصلحتی در کار نیست نروییده. اینها مخصوص انسان نیست، بلکه در چهارپایان و درندگان و دیگر حیوانات نیز چنین است؛ از این رو با اینکه بدن آنها از مو پوشیده است و لیکن این مناطق، دقیقاً به خاطر آنچه که ذکر شد، مویی بر آنها نیست. نیک اندیشه کن که چگونه آفرینش از هر خطا، زیان و ناهماهنگی به دور است و یکسره حکمت و تقدیر است و مصلحت و سود.

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

درباره آب دهان و مصالح آن بیندیش. خدای جل و علا چنان تدبیر نمود که این آب همواره به سوی دهان سرازیر باشد تا کام و گلو را تر نگاه دارد و خشک نشوند. اگر این جایها نامرطوب بمانند هر آینه آدمی را هلاک می شود؛ زیرا آبی در دهان نمی ماند که انسان با آن آب، غذای خشک را نرم گرداند و فرو برد (بسیاری دیده شده که غذایی خشک آدمی را هلاک کرده است) بدان که این رطوبت در حکم مرکب راهوار غذاست (و آن را به معده می رساند) نیز این تری به صفرا (و یا سوداء) می رسد و این کاملا به سود انسان است و اگر صفرا خشک شود آدمی در هلاک می افتد.

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

اگر انسان (بدون آنکه به طور طبیعی خوابش بیاید) تنها با توجه به نیاز بدن به خواب و استراحت و تقویت می خوابید، چه بسا بر اثر سستی و تنبلی و یا... نمی خوابید و این امر او را به ضعف جسمی دچار می کرد و در پایان به هلاکت او می انجامید.

مقاله فیزیولوژی خواب را در آدرس http://www.psychology-village.blogfa.com/post/3  ببینید

شرح در ادامه مطلب

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

اگر انسان (گرسنه نمی شد و) در درون، تقاضای طبیعی برای خوردن نمی یافت، بلکه از طریق دیگر به نیاز بدنش به غذا پی می برد، چه بسا بر اثرسنگینی و کسالت و.... چیزی نمی خورد و در اثر آن، لاغر و سپس هلاک می شد. چنانکه گاه آدمی برای درمان یک نارسایی به دارو نیازمند است ولی بر اثر سهل انگاری و عدم استفاده از آن، درد و بیماری اش شدید و یا به مرگ منتهی می شود.

شرح در ادامه مطلب

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

اگر (نیروی شهوت در درون نبود و) انسان، تنها به خاطر علاقه و به هم رسیدن فرزند به مجامعت تن در می داد، هیچ دور نبود که چنین کاری نکند و در نتیجه، نسل انسان کاسته می شد و یا از میان می رفت؛ زیرا بسیارند کسانی که به فرزند داری رغبتی ندارند و به آن اهمیت نمی دهند.

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

بدان که در (جسم) انسان چهار نیرو (و دستگاه) نهفته شده است:

۱ - نیروی جاذبه (یا گرسنگی یا طلب درونی غذا) که غذا را می گیرد و سوی معده می فرستد.

۲- نیروی ماسکه (یا نگاهدارنده) که غذا را در معده و جز آن نگاه می دارد تا عملیات طبیعی روی آن انجام شود.

۳ - نیرو (یا جهاز) هاضمه که غذا را در معده طبخ (یا هضم) می کند. عصاره و اصل خالص آن را جدا می کند و در تمام بدن می پراکند.


۴ - نیروی دافعه که زواید و سنگینیهای غذا را پس از رفع نیاز دستگاه هاضمه به جانب پایین سرازیر می کند (و دفع می نماید).

تأمل فراوان در این نیروهای چهارگانه و کارهای آنها نیاز بدن به آنها و هم در حکمتها و تدابیر الهی نهفته در آن اندیشه کن.

اگر نیروی جاذبه نبود انسان چگونه در اندیشه چاره جویی غذا که ایستادگی بدن به آن است، می افتاد؟

اگر نیروی نگاهدارنده و ماسکه غذا نبود، چگونه غذا در درون می ایستاد تا معده آن را هضم کند؟

اگر نیروی هاضه نبود، چگونه غذا هضم می شد و می پخت تا خالص آن که برآورنده نیاز سلولهای بدن است از آن جدا شود؟

اگر نیروی دافعه نبود، چگونه سنگینیها، غذاهای غیر قابل هضم و مانده های دستگاه هاضمه دفع و خارج می گشت؟

نمی نگری که خداوند جل و علا چگونه با لطف تدبیر و حسن تقدیر خود این نیروها را بر بدن گمارد تا به سود و مصلحت و برای تقویت آن عمل کنند؟

در این باره برای تو مثالی می زنم:

بدن به منزله خانه پادشاه است. او در این خانه غلامان، نوکران، خدمتکاران و تدبیرگران داخلی دارد، یکی از این مدبران برای رفع نیازها و برآوری حاجات آنان (جاذبه)، یکی برای آنکه هر چه را که وارد می شود بگیرد و ذخیره سازد (ماسکه) یکی برای آنکه آن را به عمل آورد و مهیا سازد و میان نیازمندان پخش کند (هاضمه) و یکی برای آنکه خانه را از آلودگیها و زواید پاکیزه نماید. (دافعه)


در سخن ما نیز آفرینشگر حکیم، پادشاه عالمیان و بدن نیز همان خانه و غلامان و حشم، اعضای آن است و موکلان و مدبران هم این نیروهای چهارگانه به شمار می روند. شاید بپنداری که شرح این قوی و نیروهای چهارگانه و عملکرد آنها زیادی است.

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

نعمت حافظه

ای مفضّل! (پس از قوای بدنی و ظاهری اینک) دربارة نیروی اندیشه، خیال، عقل، حافظه و دیگر قوای درونی و باطنی اندیشه کن. هیچ می دانی که اگر در میان این نیروهای روانی فقط حافظه (وجود نداشت و یا) ناقص بود انسان چه حالتی پیدا می کرد؟ آیا می دانی اگر سود و زیان، داد و ستد، دیده ها و شنیده ها، چیزی که گفته و آنچه بدو گفته اند و مفید و مضرّ را نمی دانست و به یاد نمی آورد و شخصی را که به او نیکی کرده یا بدی نموده فراموش می کرد، چه خلل و نارساییهایی در زندگی معشیتی و تجربه ای او پدید می آمد؟

اگر چنین بود هرقدر که از راهی می رفت آن را فرا نمی گرفت، اگر تمام عمرش را بر روی حفظ و فراگیری درس می نهاد هیچ گاه آن را نمی آموخت، نه دینی می توانست برگزیند و نه از تجربه ای سود برد و نه از گذشته ای درس عبرت

بگیرد. در حقیقت از انسانیت خارج می شد [ و مانند حیوانات هیچ اندیشه و اختیاری نداشت. ]

بنگر که چگونه تنها یکی از این ویژگیهای فراوان باطنی اینگونه مهم است (که اگر وجود نداشته باشد این همه نارسائی در کار انسان پدید می آید؟ با اینکه نعمت حافظه تنها یکی از آن همه نعمت است).

  • بهروز ملایری
  • ۰
  • ۰

نعمت فراموشی

بدان که نعمت فراموشی بسیار بزرگتر از نعمت حافظه و یادآوری است. اگر (نعمت) فراموشی نبود، هیچ کس مصیبت و سختی خود را فراموش نمی کرد. حسرتش پایان نمی یافت، کینه اش تمام نمی گشت. با یاد داشتن (و عدم فراموشی) آفات دنیا هیچ گاه از آن بهره نمی جست. امیدی به فراموشی و غفلت سلطان (و حاکمی که دشمن اوست) و رهایی از حسد رشکبران نداشت.

آیا نمی بینی که چگونه دو نیروی حافظه و فراموشی که ضد یکدیگرند، هر کدام برای مصلحتی خاص در نهاد آدمی نهفته شده است؟

حال که چنین است و این دو نعمت (خدای جل و علا) که ضد یکدیگرند به سود انسان کار می کنند و هر کدام برای آدمی ضروری است، چرا باید برخی (از مردم نادان و مشرک) در این اشیاء متضاد به دو خالق و آفرینشگر متضاد معتقد شوند؟

شرح در ادامه مطلب

  • بهروز ملایری