ای مفضل! بنگر که چگونه خداوند - تقدست اسماءه - به آدمی نعمت نطق عطا کرد و او می تواند با این نیرو آنچه را که در نهان و قلب دارد باز گوید و اندیشه اش را بیان نماید و از درون مردم آگاه شود؟
اگر این توان نطق در او نبود، هر آینه به یک حیوان چهارپا می مانست که نتواند دیگران را از درون و اندیشه های خود آگاه سازد و نه از ما فی الضمیر دیگران باخبر شود.
قدرت کتابت و نوشتن نیز اینگونه (با اهمیت و) مخصوص انسان است. با نوشتن، اخبار گذشتگان برای حاضران و اخبار حاضران برای آیندگان حفظ و منتقل می شود.
با نوشتن، دانشها و علوم و آداب مختلف در قالب نوشته ها و کتابها جاودان و ماندگار می مانند.
با نوشتن، حساب و کتاب و روابط بین انسانها در معاملات ثبت می شود.
اگر نوشتن نبود، اخبار و حوادث روزگاران نابود و منقطع می گشت، خبری از غایبان به میهنشان نمی رسید،
دانشها مندرس و محو می شد،
آداب (و فرهنگها) از میان می رفت،
در کار، زندگی و معاملات مردم نارسایی و دشواری پدید می آمد،
مردم نمی توانستند که برای حفظ دین و عمل به شریعت به احکام نوشته شده و روایات نقل شده که آنها را نمی دانند بنگرند.
ممکن است پندارت چنین باشد که این نیروی نطق در سرشت و آفرینش انسان نیست بلکه او با کیاست و چاره جویی آن را می یابد. سخن گفتن نیز اینگونه است. خود مردم این الفاظ و کلمات را در میان خود اصطلاح کرده اند و در میانشان جاری است؛ از این رو هر امتی و ملتی زبان و کلماتی متفاوت با زبان و کلمات دیگر امتها دارد. در نتیجه یکی به عربی، دیگری به سریانی، کسی به عبری و یکی به رومی و... می نویسد. این لغتها و زبانها در میان اقوام منتشر است و خود آنان آنها را وضع نموده اند.
در پاسخ پندار این مدعی باید گفته شود:
اگر چه انسان، خود با کیاست و چاره جویی به این دو می رسد ولی باید اندیشید که ابزار این امور چیست؟ جز آن است که خداوند جل و علا در آفرینش و طبیعت او ابزار نطق و نوشتن را به ودیعت نهاد؟ بی تردید اگر زبانی مناسب برای سخن گویی و اندیشه و ذهنی برای درک اشیاء و معانی نداشت، هیچ گاه قادر به سخن گفتن نبود. اگر کف دست و انگشتانی مناسب برای نوشتن نداشت، هیچ گاه توان نوشتن چیزی در او نبود. این حقیقت را در نگرش و تأمل در حیواناتی دریاب که نه سخن می گویند و نه می نویسند؛ پس اصل و ریشه این نعمتهای سترگ، آفرینش حکیمانه خدای جل و علا و تفضل او بر آفریدگان است.آن که سپاس گوید پاداش می گیرد و آن که کفر و ناسپاسی ورزد بی تردید خدای جل و علا از همه عالمیان بی نیاز است . (سوره نمل، آیه ۴۰)
شرح در ادامه مطلب تفسیر نمونه شرح آیه چهام از سوره الرحمن علمه البیان از نظر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد، و به هر چیزى گفته مى شود که مبین و
آشـکـار کـنـنـده چـیـزى بـاشـد، بـنـابـرایـن نـه فـقـط نـطـق و سـخـن را
شـامـل مـى شـود کـه حـتـى کـتـابـت و خـط و انـواع اسـتـدلالات عـقـلى و
مـنـطـقـى کـه مـبـیـن مـسـائل مـخـتـلف و پیچیده است همه در مفهوم بیان
جمع است ، هر چند شاخص این مجموعه همان (سخن گفتن ) است .
گرچه ما به خاطر عادت به سخن گفتن آنرا مساءله ساده اى فکر مى کنیم ، ولى
در حقیقت سـخـن گـفـتـن از پـیـچیده ترین و ظریف ترین اعمال انسان است ،
بلکه مى توان گفت هیچ کـارى بـه این ظرافت و پیچیدگى نیست ! زیرا از یکسو
دستگاه هاى صوتى براى ایجاد اصوات مختلف با یکدیگر همکارى مى کنند، ریه هوا
را در خود جمع مى کند و آنرا تدریجا از حـنـجـره بـیـرون مـى فـرسـتـد،
تارهاى صوتى به صدا در مى آیند، و صداهاى کاملا مـتفاوت که بعضى نشانه رضا و
دیگرى خشم و دیگرى استمداد و دیگرى تکلم و دیگرى مـحـبـت یـا عـداوت اسـت
ایـجـاد مـى کـنند، سپس این صداها با کمک زبان و لبها و دندانها و فضاى
دهان ، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصى به وجود مى آورند، و به تعبیر
دیـگـر آن صـداى مـمـتـد و یـکـنـواخـت کـه از حـنـجـره بـیـرون مـى آیـد
بـه اشـکـال و انـدازه هـاى مـخـتـلف بـریـده مـى شـود و حـروف از آن تشکیل
مى گردد.
از سـوى دیگر مساءله وضع لغات پیش مى آید که انسان بر اثر پیشرفت فکرى لغات
گـونـاگـون بـراى انـواع نـیـازهـاى مادى و معنویش وضع مى کند، و عجب
اینکه هیچگونه محدودیتى براى انسان در وضع لغات نیست ، و تعداد
زبـانهاى موجود در دنیا به قدرى زیاد است که دقیقا نمى توان آنها را احصا
کرد، و حتى بـا گـذشـت زمـان لغـات و زبـانـهـاى جـدیـدى تـدریـجـا تشکیل
مى شود.
بـعـضـى تعداد زبانهاى موجود در دنیا را سه هزار زبان ! مى دادند، و بعضى
این عدد را بـالاتـر از ایـن ذکـر کـرده انـد ولى بـه نـظـر مـى رسـد کـه
هـدف ، شـمـارش اصـول السـنـه بـوده و گـرنـه اگـر زبـانهاى محلى را در نظر
بگیریم مطلب از این هم فـراتـر خـواهد بود تا آنجا که گاه دیده شده دو
روستاى مجاور با دو زبان مختلف محلى صحبت مى کنند.
از سـوى سـوم مـسـاءله تـنـظـیـم جـمـله بـنـدیـهـا و اسـتـدلالات یا بیان
احساسات از طریق عـقـل و فـکـر پـیـش مـى آیـد کـه روح بـیـان و نـطـق اسـت
، و بـه هـمـیـن دلیل سخن گفتن مخصوص انسانهاست .
درسـت اسـت کـه بـسـیـارى از حـیوانات براى تفهیم نیازهایشان اصوات مختلفى
ایجاد مى کـنـنـد، ولى تـعـداد ایـن اصـوات بـسـیار محدود و گنگ و مبهم است
، در حالى که بیان به صـورت گسترده و نامحدود در اختیار انسانها قرار
دارد، چرا که خداوند قدرت فکرى لازم را براى سخن گفتن به آنها بخشیده است .
از ایـنـهـا کـه بـگـذریـم اگـر نـقـش (بـیـان )
را در تـکـامـل و پـیـشـرفـت زنـدگـى انسانها، و پیدایش و ترقى تمدنها در
نظر بگیریم یقین خـواهـیـم کـرد کـه اگر این نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمى
توانست تجربیات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل دیگر منتقل سازد، و
باعث پیشرفت علم و دانش و تمدن و دیـن و اخـلاق گـردد، و اگـر یـکـروز
ایـن نـعـمـت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انـسـانـى بـه سرعت راه
قهقرا را پیش خواهد گرفت ، و هرگاه بیان را به معنى وسیع آن که شامل خط و
کتابت و حتى انواع هنرها مى شود تفسیر کنیم نقش
فوقالعاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد.
ایـنـجـاسـت کـه مـى فـهمیم چرا بعد از نعمت خلقت انسان سخن از تعلیم بیان
در این سوره رحمن که مجموعه اى است از مواهب پروردگار به میان آمده
موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام
نوشتار نوعی ذخیرهسازی اطلاعات است. در جوامع اولیه پیش از بهرهگیری از نوشتار، ذخیرهسازی اطلاعات را به کمک حافظه انجام میدادند. اهمیت نوشتار در سیر تحول جوامع انسانی به جدّی است که به اعتبار بهرهگیری یا عدم بهرهگیری از خط، جوامع انسانی را به دو گروه "دارای خط" و "فاقد خط" تقسیم کردهاند. اساساً جوهره مادی نوشتار، نشانههای نوشتاری بوده و این نشانهها دارای ویژگی دیداری هستند؛ برخلاف گفتار که جوهره مادی آن آواهای زبان بوده و از ویژگی شنیداری برخوردار است.
به طور کلی در جوامع فاقد خط ذخیرهسازی و انتقال اطلاعات دارای دشواریها و ویژگیهای زیر بودهاند، است:
- ذخیرهسازی اطلاعات در سطحی بسیار محدود صورت میپذیرفته است.
- انتشار اطلاعات دامنهای بسیار محدود داشته است.
- زمانی طولانی و نیز تماس شخصی میان دو نفر یا بیشتر میطلبیده است.
- دوام آن مشروط به وجود شخصِ دربردارنده آن بوده است.
- قابلیت آسیبپذیری تدریجی و ناگهانی بسیار بالایی داشته است.
- با گذشت زمان و نیز انتقالهای مکرر، پیوسته خطر از دست رفتن بخشی از اطلاعات بوده است.
ابداع خط و نوشتار و بهرهگیری از آن سبب شد که این دشواریها به تدریج از میان برود یا در پارهای موارد به پایینترین حد خود برسد.
فرایند نوشتار از زمانی شکل میگیرد که مادهای برای نوشته شدن وجود داشته باشد؛ به عبارت دیگر، موجودیت نوشته وابسته به موجودیت مادهای است که بتوان روی آن نوشت. پیشینه نوشتار به معنی عام، بر مبنای موادی که تاکنون کشف شده حدوداً به 20000 سال میرسد و از جمله موادی که نوشتار روی آنها صورت گرفته میتوان به سنگ، چوب، فلز، پوست، برگ درخت، استخوان، صدف، گِلرُس و جز آن اشاره کرد. نوع مادهای که روی آن نوشته میشده بر تکامل خط، شکل و اندازه ابزار نوشتار تأثیر داشته است.
نوشتار را میتوان با دو مفهوم عام و خاص مورد اشاره قرار داد. مفهوم عام آن بر هر گونه استفاده از فرایند نوشتار جهت ذخیرهسازی و انتقال اطلاعات دلالت میکند. بدیهی است که نوشتار با این مفهوم، کلیه نگارههای ماقبل تاریخ و مفاهیم منقوش بر دیواره غارها، خطوط تصویری و حتی خطوط امروز را نیز دربرگرفته و پیشینه آن به حدود 20000 سال میرسد. در حالی که نوشتار به معنی خاص یعنی مجموعهای از نشانههای نوشتاری که بر پایه ویژگیهای آوایی زبان نظام یافته باشد پدیدهای است که امروزه به آن "الفبا" گفته میشود. پیشنیه نوشتار با این مفهوم به حدود هزاره سوم پیش از میلاد میرسد و از کهنترین سرزمینهایی که از آن بهره گرفتهاند میتوان به بینالنهرین، چین، مصر و یونان اشاره کرد.
- ۹۶/۰۹/۰۹