اینک ای مفضل! در چگونگی آفرینش حواس آدمی که نشانه شرافت و برتری او بر دیگر مخلوقات است بیندیش. بنگر که چگونه دیدگان، چون چراغهایی بر فراز مناره در سر او قرار گرفته تا بتواند همه چیز را بدرستی و کامل ببیند و در اعضای سافله چون دستها و پاها قرار نگرفتند تا از آفات نگاهداری شوند و
مستقیماً با کار و ابزار در تماس نباشند و این برخوردها نارسایی در آنها پدید نیاورد. نیز مانند شکم و پشت در وسط بدن قرار نگرفتند؛ تا اطلاع بر اشیا و دیدن آنها دشوار نشود.
وقتی که هیچ عضو دیگری برای دیدگان جایی مناسب نبود بی تردید، «سر» بهترین جایگاه حواس انسان و همانند خانه و صومعه آنهاست.
برای انسان پنچ حس آفریده شد تا پنچ محسوس را درک نماید و از درک چیزی از محسوسات عاجز نماند.
دیده آفریده شد تا رنگها و صورتها را دریابد. اگر صورتها و رنگها بودند ولی دیدگانی برای دیدنشان نمی بود چه سودی داشتند؟
گوش آفریده شد تا صداها را بشنود. اگر صدایی بود و گوش نبود، نیازی به آن نبود.
دیگر حسها نیز اینگونه است.
عکس آن نیز صادق است. اگر دیده ای بود اما صورت و رنگی نبود، چه معنی داشت و یا اگر گوش بود ولی صدایی نبود گوش به چه کار می آمد؟
بنگر که چگونه تقدیر شده که هر کدام چیزی را دریابند. برای هر حس، محسوسی
است و هر محسوس، حسی دارد که آن را ادراک می کند. با این همه، چیزهایی در
میان حس و محسوس قرار گرفته که تنها از طریق آنها، حس صورت می پذیرد؛ مانند
نور و هوا. اگر نوری که رنگ و صورت را برای دیده عیان کند نبود دیده آن را
ادراک نمی کرد و نمی دید. اگر هوایی نبود که امواج صدا را به گوش برساند
گوش نیز آن را ادراک نمی نمود.
آیا بر کسی که در آنچه شرح دادم، مانند آفرینش خاص حواس و محسوسات و رابطه
آنها و نیز دیگر لوازم ادراک و حس، نیک تأمل و اندیشه کند پوشیده می ماند
که این اعمال حکیمانه جز نتیجه هدف، تقدیر و تدبیر از جانب خداوند لطیف و
خبیر نیست؟
راه هایی که ما با آن جهان اطراف خود را درک می کنیم به عنوان حواس شناخته می شود ما پنج حسی به نام چشایی, بویایی, لامسه , شنیداری,دیداری داریم محرک های هر ارگان حساس در بدن به وسیله مسیرهای مختلف به قسمت های مختلف مغز انتقال می یابد.
اطلاعات حسی از سیستم عصبی محیطی به سیستم عصبی مرکزی منتقل می شود. ساختار مغز به نام تالاموس بیشترین سیگنال های حسی را دریافت می کند و آنها را به سمت ناحیه مناسب قشر مغزی می پردازد. با این حال، اطلاعات حساس در مورد بوی به طور مستقیم به پیاز حس بویایی و نه به تالاموس ارسال می شود. اطلاعات بصری در قشر بینایی لوب گوشه پردازش می شود، صدا در قشر شنوایی لوب تمپورال شقیقه ها( temporal lobe)پردازش می شود، بوی ها در قشر بویایی لوب تمپورال پردازش می شوند، حس لمس در قشر somatosensory. لوبparietal، و طعم و مزه در قشر گوشتی در لوب پاریتال parietal پردازش می شود.
حس چشایی
طعم به عنوان gustation شناخته شده است، توانایی تشخیص مواد شیمیایی در مواد غذایی، مواد معدنی و مواد خطرناک مانند سم توسط اندام های حسی بر روی زبان به نام جوانه های طعم دار انجام می شود. پنج طعم اساسی وجود دارد که این ارگان ها به مغز ارسال می کنند: شیرین، تلخ، شور، ترش و اومامیumami( واژه ژاپنی است). گیرنده ها برای هر یک از پنج طعم اولیه ما در سلول های متمایز واقع شده اند و این سلول ها در همه قسمت های زبان یافت می شود. با استفاده از این طعم ها، بدن می تواند مواد مضر، معمولا تلخ، از مواد مغذی را تشخیص دهد. مردم اغلب طعم غذا را با مزه اشتباه می گیرند. طعم یک غذای خاص، ترکیبی از طعم و بوی و همچنین بافت و درجه حرارت است
حس بویایی
حس بویایی یا استشمام، به شدت به حس چشایی مربوط است. مواد شیمیایی از مواد غذایی و یا شناور در هوا توسط گیرنده های بویایی در بینی حس می شوند. این سیگنال ها به طور مستقیم به پیاز بویایی در قشر بویایی مغز ارسال می شود. بیش از 300 گیرنده مختلف وجود دارد که هر یک از ویژگی های خاص مولکول را به هم متصل می کنند. هر بوی شامل ترکیبی از این ویژگی ها و اتصال به گیرنده های مختلف با نقاط قوت مختلف است. کل این سیگنالها چیزی است که به عنوان یک بوی خاص شناخته می شود. بر خلاف بسیاری از گیرنده های دیگر، اعصاب بویایی می میرند و به طور منظم احیا می شوند
حس لامسه
درک لمس یا somatosensoryبا فعال شدن در گیرنده های عصبی در پوست درک می شود. احساس اصلی از فشار به این گیرنده ها به نام mechanoreceptors گیرنده ها می آید. پوست دارای گیرنده های چندگانه است همچنین زمان یک لمس کوتاه تا پایدار را می شناسد. همچنین گیرنده هایی برای درد که به نام nociceptors شناخته می شوند و برای درجه حرارت نیز thermoreceptorsنامیده می شوند. امواج از هر سه نوع گیرنده از طریق سیستم عصبی محیطی به سیستم عصبی مرکزی و مغز منتقل می شوند
شنوایی
شنیدن، همچنین گوش دادن به صدا، درک صدا است. صدا از ارتعاشات تشکیل شده است که توسط اندام های داخل گوش از طریق گیرنده های مکانیکی درک می شوند. صدا ابتدا به کانال گوش می رسد و طبل drumگوش را لرزاند. این ارتعاشات به استخوان ها در گوش میانی منتقل می شود که به نام چکش، استخوان سندان , استخوان رکابی است که مایع را در گوش داخلی به ارتعاش در می آورد. این ساختار پر از مایع، که به نام حلزون گوش شناخته می شود، دارای سلول های موی کوچک است که سیگنال های الکتریکی را تغییر شکل می دهند. سیگنالها از طریق عصب شنوایی به طور مستقیم به مغز منتقل می شود که این ضربه ها را به صدا تفسیر می کند. انسانها به طور معمول می توانند صداها را در محدوده 20 تا 20،000 هرتز تشخیص دهند. فرکانس پایین تنها می تواند به عنوان لرزش از طریق گیرنده های somatosensory تشخیص داده شود، و فرکانس های بالاتر از این محدوده قابل تشخیص نیست، اما اغلب می توانند توسط حیوانات درک شوند. کاهش شنوایی که اغلب با سن همراه است، به عنوان اختلال شنوایی شناخته می شود.
بینایی
دید، توانایی چشم برای درک تصاویری از نور مرئی است. ساختار چشم
در چگونگی عملکرد چشم طراحی شده است. نور وارد چشم می شود و از طریق لنز
بر روی شبکیه در پشت چشم متمرکز می شود. دو نوع نور سنج که به نام مخروط ها
و میله ها شناخته می شوند، این نور را تشخیص می دهند که از طریق عصب
بینایی به مغز منتقل می شود. میله ها به روشنایی نور حساس هستند، در حالی
که مخروط ها رنگ ها را تشخیص می دهند. این گیرنده ها مدت زمان و شدت ضربه
ها را تغییر می دهند تا رنگ و روشنایی نور را کنند . نقص ها در
photoreceptorsمی تواند منجر به شرایطی نظیر کور رنگی یا، در موارد شدید،
کوری کامل شود. (نقل از http://dordanam.com)
- ۹۶/۱۱/۱۰