آنگاه که آفرینش او کامل گردد، بدنش سخت شود، پوستش بتواند با هوا سازگار آید و دیده اش تاب دیدن نور به هم رساند.
مادرش درد زاییدن گیرد و درد، چنان بر او سخت می آید که جنین از فشار درد بیرون می افتد. چون (از تنگنای رحم به پهنای جهان آمد و) متولد گشت، همان خونی که غذایش بود، اینک با رنگ و بویی جز آنچه بود و در شکل غذایی دیگر، از پستان مادر سرازیر می شود. این غذا برای نوزاد از همه چیز سازگارتر است. وقتی که به دنیا آمد، زبان خود را به نشانه خواستن غذا بیرون می کند و پیرامون دهان می چرخاند. در این زمان پستانهای مادرش را که چونان دو مشک از سینه او آویخته، می یابد و تا زمانی که تن او تر و درونش ظریف و اعضایش نرم است از آن می نوشد.
آنگاه که حرکت کرد و به غذایی سخت و قوی نیاز پیدا نمود تا تنش استحکام یابد، در هر طرف، دندانهای آسیا سر بر می آورد تا غذا را بجود نرم گرداند و براحتی فرو برد. پیوسته حالش اینگونه است تا آنگاه که پای در بلوغ نهد. در این وقت اگر مذکر است، موی در رویش می روید تا نشانه مردی و عزت او باشد و از همانندی با زنان و بچگان بدور ماند و اگر مؤنث است، رخش از موی پیراسته ماند تا طراوت و زیبایی اش دل مردان را برباید و نسل بشر ماندگار و پایدار گردد.
ای مفضل! در این مراحل، نیک بیندیش. آیا می شود که (این همه تدبیر) بی مدبر و حکیم باشد؟ می دانی اگر در رحم خون به او نمی رسید همانند گیاهی که آب به وی نرسد خشک و پژمرده می گشت؟ آیا می دانی وقتی که بزرگ شد اگر مادرش را درد زاییدن نمی گرفت چون زنده بگور در رحم می ماند و اگر در هنگام ولادت، شیر با او نمی ساخت، یا از گرسنگی می مرد و یا با غذایی نامناسب و زیانبار تغذیه می شد؟ و اگر در وقت مناسب، دندانهایش نمی رویید، بر جویدن و فرو بردن غذا ناتوان بود و باید همیشه شیر می خورد و بدن او برای کار، قوت و استحکامی نمی یافت و مادرش به خاطر او از تربیت فرزندان دیگرش باز می ماند؟
شرح در ادامه مطلب